قسمت
نوشته شده توسط : علی

 

سوختن، قصـه ی شمع است ولی قســمت ماست/ شاید این قصــه ی تنهایی ما کار خداســـت

 آنقدر سوخته ام با همــه بی تقصیری/ که جهنم نگذارد به تنـــم تأثیری

 

خداونـدا تو را گرم دیدم و در سردترین لــحظه ها به سراغت آمدم، تو را بخشــنده دیدم

 و گناهــکار شدم تو مرا چگونه دیدی که این همــه وفــادار ماندی؟!

 





:: برچسب‌ها: حافظ , سعدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : جمعه 4 آذر 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/avatar07.jpg
مـریــم در تاریخ : 1390/9/6/0 - - گفته است :

هرگز فراموش نمی کنم
سخنانی که از چشمان تو شنیدم
می گویند چشمها هرگز
دروغ نمی گویند
اما من شیرین ترین دروغ ها را
از چشمان تو شنیدم
آن هنگام که می گفتند:
دوستت دارم….!

/weblog/file/img/m.jpg
Bahar در تاریخ : 1390/9/6/0 - - گفته است :
آنقدر سوخته ام با همــه بی تقصیری/ که جهنم نگذارد به تنـــم تأثیری
خیلییییییییییییی زیبا بوددددد متشکرممممم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: